یک زن تازه جدا شده که در سفر است توسط قاتلی خونسرد ربوده میشود و تنها راه فراری که دارد طبیعت وحشی است، حال باید در طبیعت وحشی در حالی که قاتل به دنبال اوست زنده بماند…
داستان فیلم توسط دکتر "هلتیر" نوشته شده و در مورد پسری بنام "مارتین" می باشد که شخصیتی انزواطلبی دارد. او با بیماری که دارد همواره درحال تلاش برای نابودی اش است و ...
"جیمی" پسری است كه بدلیل شخصیت ضعیفش مورد تجـاوز جـ.ن.س.ی قرار می گیرد. "جان" كه بشدت با چنین موضوعاتی میانه بدی دارد از این قضیه مطلع می شود جان بخاطر اینکه معتقد است تشكیلات رسمی توانایی رسیدگی به چنین مسائلی را ندارد خود اقدام به تنبیه این گونه افراد می گیرد...
ماجرا در دهه ی ۱۹۳۰ در فوشان چین رخ می دهد جایی که مدارس هنرهای رزمی برای جذب شاگرد با یکدیگر رقابت می کنند. ایپ مان استاد هنر رزمی وینگ چون است اما از آنجایی که نیاز مالی ندارد هیچ شاگردی را نمی پذیرد. وی وقتش را با دوستان و تمرین و خانواده اش می گذراند. ایپ از محبوبیت خاصی در فوشان برخوردار است و این محبوبیت با شکست دادن ژین شانژائو و حفظ آبروی فوشان بیشتر می شود. ناگاه ژاپن به چین حمله می کند و ایپ مان خانه اش را از دست می دهد...
مایک بدل کار، قاتلی سریالی است که کارش تعقیب و کشتن دختران جوان می باشد. او این کار را نه با وسایل معمول، بلکه به وسیله اتومبیل خود که نام ضد مرگ به آن داده، انجام می دهد. اما آخرین شکارهای او که سه دختر ماجراجو هستند، قصد ندارند به آسانی تسلیم وی شوند. پس از تعقیب و گریزی پر مخاطره، مایک که دریافته نمی تواند این لقمه گلوگیر را ببلعد، از دخترها عذرخواهی می کند. اما دخترها جز با کشتن وی راضی نمی شوند...
یک دختر ۱۴ ساله بنام «هایلی» در محیط اینترنت با یک عکاس جذاب ۳۲ ساله بنام «جف» آشنا می شود. هایلی که فکر می کند جف یک کودک آزار است، با برنامه ریزی قبلی به خانه او می رود تا ...
استرالیا، دهه ی 1880. «برادران برنز» به دلیل جنایت و اذیت و آزار مردم از دست قانون فراری هستند. تا این که دو تن از برادرها به نام های «چارلی» (پیرس) و «میکی» (ویلسن) دستگیر می شوند. پلیس بریتانیایی، «سروان استنلی» (وینستون) به «چارلی» پیشنهاد می کند که اگر بتواند برادر سوم، «آرتور» (هیوستن)، را بیابد و بکشد، حاضر است «چارلی» و «میکی» را از مجازات برهاند...
دو مرد در حالی که یک جسد بینشان قرار دارد، در لانه مخفی یک قاتل سریالی بنام «جیگسا» به هوش می آیند. آن دو باید از قوانین مشخصی پیروی کنند و کارهای خواسته شده را انجام دهند، تا از این بازی مرگبار که برایشان تدارک دیده شده، زنده به در آیند.