در پی آلودگی سطح زمین هیولایی جدید به وجود میآید به نام "هدورا" ! این جانور غول پیکر توانایی تشکیل مه های سمی و بزرگ را دارد، و با همین قابلیت قصد تخریب ژاپن و نابودی گودزیلا را دارد...
.یک مادر، پسرش و بهترین دوستش را در به یک سفر به بیابانی میبرد تا خاکستر پدرش را پخش کند؛ آنها باید ترس های آن ها زمانی شروع می شود که یک مسافر تنها شروع به دنبال آنها می کند ...
داستان فیلم در مورد کایل و ریچل است که با اصرار خانواده اشان تصمیم می گیرند اولین بارداری ریچل را به صورت مستند گونه فلیمبرداری کنند ولی وقتی در فیلم هایشان اتفاقات عجیب و غریبی مشاهده می کنند ، ریچل فکر می کند که این کارها از طرف بچه متولد نشده اوست ...
یک بازیگر میانسال فیلم های پ.و.ر.ن قبل از خداحافظی از حرفه بازیگری تصمیم میگیرد در یک فیلم هنری بازی کند، اما بزودی می فهمد فیلمی که قرار بوده در آن بازی کند یک فیلم با موضوع آزارهای جنسی است...
داستان در مورد گروهی از دوستان می باشد که به یک مهمانی دعوت شده اند. مردی عجیب و غریب وارد مهمانی شده و به همه می گوید که توسط یک نفرین کُشته خواهند شد و با این کارش باعث ایجاد رعب و وحشت میان آنها می شود. سپس آنها تصمیم میگیرند آن مرد را زیر نظر داشته باشند تا اینکه بصورت اتفاقی او را می کُشند و برای دفن کردن جسدش به یک معدن زغال سنگ می روند، اما آنجا در تونل های تاریک به تله می افتند ...
داستان فیلم در بحبوحه جنگ ایران و عراق روایت میشود و درباره مادر و دختری است که از ترس و برای ایمن ماندن، خودشان را در خانهای حبس کرده اند اما با فعالیت نیروهای مرموز و فراطبیعی مواجه میشوند…
فیلم ماجرای پدر و پسری است که در پزشکی قانونی کار می کنند. روزی آنها با جسد مرموز مقتولی روبه رو میشوند که هیچ نشان ظاهری از دلیل مرگ در آن مشاهده نمیشود. اما اسرار همیشه پنهان نمی مانند…
داستان فیلم «من، فرانکشتاین/ I, Frankenstein» از این قرار است که در زمان حال در شرایطی اتفاق میافتد که گارگویلهای انتقامجو و شیاطین درندهخو یا همان دراکولا ها برای رسیدن به قدرت مبارزه میکنند.در این بین، آدام (Aaron Eckhart)، مخلوق ویکتور فرانکنشتین پس از ۲۰۰ سال بین این دو نژاد که میخواهند به راز جاودانگی او پی ببرند، گیر میافتد…
"کایدن ریچاردز" پس از اینکه مجبور می شود پدر و مادر خود را به قتل برساند، بدون هدف به دل جاده می زند. تا اینکه با دیوانه ای به نام "جو" آشنا شده و تصمیم می گیرد گذشته خانواده اش را کشف کند...
چند دوست که در تعطیلات به سر می برند، تصمیم می گیرند به ایستگاهی در ارتفاعات که به دلیل تعمیرات تعطیل است، وارد شوند. اما وقتی متوجه می شوند موجودات دیگری با آنها هستند، کابوس وحشتناکی سراغشان می آید...
دانشجوی انتقالی بنام «مونامی» که گذشته ای رازآلود دارد، با «میزوشیما» آشنا می شود. مونامی شکلاتی را که در آن مقداری از خون خود را قرار داده است به میزوشیما می دهد و میزوشیما با خوردن آن به دنیای خون آشام ها وارد می شود...